فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

هدیه ای از یک دوست

 

 

ممنون از مهتاب عزیزم برای گلهای زیبایی که برام میفرسته

 

عزیزم امیدوارم همچون این گلها شاداب و سر زنده باشی

دلتنگ دوست

 

این روزها اینقدر خسته و دلتنگ شدمآشیانه من

که

دلم میخواست الان توی یه همچین خانه ای بودم

آرام

شاد

گرم

پر از

مهر و صفا

 

حالا چه جوری با این همه کار مگه میشه !!!!!!!!!!!!!!

 

خب رویاش بد نبود . یه کمی خستگی از روحم بیرون رفت

میدونی کجا رفت

توی اون کلبه قشنگ  کنار دوست ....

 

گاهی اوقات خسته میشیم از همه چیز وحتی از نزدیکترین هایمان

من هم  همچون همه خسته میشوم  ...اما فرصت ندارم برای خستگی هام وقت بزارم مثلا یه سفر برم یا یه گوشه بشینم 

پس شروع میکنم به تغییر دادن اطرافم ..... مدتی بود از قالب وبلاگ خسته شده بودم ..

اخه اینجا رو یه جورهای مثل خونه خودم می دونم .....  قالب رو تغییر دادم ...به هم ریخت و اصلا خوشگل نشد

اما امروز این رو انتخاب کردم یه خانم با ارامش نشسته

و ازاد و رها ...بدون داشتن دغدغه جهنم ..... موهاش پیداست یا  بدون اینکه نگران باشه بدون حجاب چی میشه

چند ساله بدترین کابوس شبانه من و خانمهای کشورم ...بدون روسری بیرون رفتن از خونه است ...

من وقتی این خواب رو میبینم بد جوری میترسم .....چون دلم نمیخواد به نام منکرات بر چسب بخورم

جالب این بود . امروز جیب جورهای <خواهران حراست > در وردودی اداره گفتنند چرا لاک زدم

شاید نگران شدند که من اگر توی جهنم برم ....جای اونها رو تنگ میکنم ....

 

به امید رهایی و آزادی ....