فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

آدم سنگی

سنگم
سنگی خموش در گذر رود زندگی
بس خورده تازیانه ی موج شتابکار
سنگم ،
سنگی صبور و سرد
 کافتاده در گذرگه سیل خرابکار
 کوبیده سر به سینه ی سردم تگرگ و باد
 افشانده گیسوان به تنم ماهتاب و بید
 سنگم
 سنگی همه نگاه
 دل بی امید و شور
 لب بسته بردبار
 بس ناله ها شنیده ز ابر سرشکبار
بس قصه ها شنیده ز شام فریبکار
 سنگم
سنگی عبوس و سخت
در دل هزار یاد :
 یاد شکوه برف
 یاد نسیم رود
 بال کبوتران
 یاد فرشته های خیال گریز پا
من گرد رنج و غم
در چشمه های نور
 افشانده ام به صبر
 من دیده ام ز دور
 بزم ستارگان
 در قصه های ابر
 روزی دو عشق پاک
بر ماسه های رود
 همراه نغمه ها
 در عطر یک بهار
 بشکفت پر امید
 روزی دگر دو عشق
چرکین و دل سیاه
 با زهر یک خزان
 افسرد و پژمرید
اما : اما هماره سنگ بوده است اینچنین

 

 

زنده یاد صالح وحدت

نظرات 3 + ارسال نظر
ماهان شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 03:38 ب.ظ

بسیار زیبا بود

مهتاب دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:47 ب.ظ

سلام می گل جان

حالتون خوبه ؟؟؟

مرتب به وبلاگتون سر میزنم و از مطالبش استفاده می کنم . انصافا مطالبتون خیلی زیبا و پرباره .

موفق باشی

http://gallery.photo.net/photo/5638935-md.jpg

کســـــری دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 04:40 ب.ظ http://q23.blogfa.com

می گل نازنیـــــــنم سلام

سلام . نشستم و با حوصله یکی یکی موارد رو خوندم . آخرش احساس کردم توی کلاس هستم و دارم حرفای استاد رو گوش می کنم . متوجه شدم توجه بیش از حد به رنگ و شاخه و برگ مانع این شده بتونم درخت و زیبائی اونو درک کنم تا چه برسه بخوام سرمو بالا بگیرم و عظمت هستی رو نظاره گر باشم.
منم احساس می کنم داره با احساساتم بازی می شه و بازیچه ای شده ام تو دستای تقدیر . انگار یکی داره همه اتفاقات رو برام می چینه و پیش می بره . اونطور که دلش می خواد نه اونطوری که من می خوام !
جدا" احساس می کنم باید چشمام رو بشورم. وقت جور دیگر دیدن است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد