فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

هنری دیوید تورو : تنها راه گفتن حقیقت عاشقانه حرف زدن است

شیللر : آن که می تواند نسبت به نیکی دیگران ناسپاس باشد از دروغ گفتن باک ندارد

امرسون : هرچه ما را محدود می کند اسمش را بخت و اقبال می گذاریم

شکسپیر : کاری که وظیفه و صمیمیت در آن دخالت دارد خلل پذیر نیست

ادیسون : هر که خواهان واقعی چیزی باشد و اشتیاق و آمادگی خطر کردن را نیز داشته باشد

بی گمان پیروز است .

حتما این داستان رو قبلا خوندین  اما خب به دوباره خوندنش می ارزه

 

«امید» و نقش آن در زندگی
«امید» در زندگانی بشر آن‌قدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان. «ویکتور هوگو»

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را، دوستانم را، زندگیم را!
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می‌توانی دلیلی برای ادامه‌ی زندگی برایم بیاوری؟ و جواب او مرا شگفت‌زده کرد.
او گفت: آیا درخت سرخس و بامبو را می‌بینی؟
پاسخ دادم: بلی.
فرمود: هنگامی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به‌خوبی از آن‌ها مراقبت نمودم. به آن‌ها نو و غذای کافی دادم.
دیرزمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت. اما از بامبو خبری نبود.
من از او قطع امید نکردم. 
در دومین سال، سرخس‌ها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره‌کننده‌ای به زمین بخشیدند، اما همچنان از بامبوها خبری نبود.
من بامبوها را رها نکردم.
در سال‌های سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من باز از آن‌ها قطع امید نکردم.
در سال پنجم، جوانه‌‌ی کوچکی از بامبو نمایان شد. در مقایسه با سرخس، کوچک و کوتاه بود، اما با گذشت 6 ماه، ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید.
5 سال طول کشیده بود تا ریشه‌های بامبو به اندازه‌ی کافی قوی شوند. ریشه‌هایی که بامبو را قوی می‌ساختند و آن‌چه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می‌کرد.
خداوند در ادامه فرمود: آیا می‌دانی در تمامی این‌ سال‌ها که تو درگیر مبارزه با سختی‌ها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه‌هایت را مستحکم می‌ساختی؟!
من در تمامی این مدت، تو را رها نکردم، همان‌گونه که بامبوها را رها نکردم.

هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن . بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می‌کنن. زمان تو نیز فرا خواهد رسید. تو نیز رشد می‌کنی و قد می‌کشی!
از او پرسیدم: من چقدر قد می‌کشم؟
در پاسخ از من پرسید: بامبو چقدر رشد می‌کند؟
جواب دادم: هر چقدر که بتواند.

گفت: تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که بتوانی.

 

چند وقت پیش دخترم پرسید ..

 ایا برای رسید به عشق الهی عشق زمینی لازمه ؟

 

در پی رسیدن به جواب سوال کتاب زیاد خواندم و بیشتر کتاب های

خداشناسی و عرفانی و فلسفی و از آنجایی که راه سلوک و عرفان راه

مشخصی نیست هریک از نویسندگان نظرات متفاوتی داشتند.

که گاهی من رو به این فکر وا می داشت که ما انسان ها اگر هم دیگه رو

دوست داریم به خاطر اینه که خدا از روح خودش در ما دمیده و در واقع ما به

 قسمتی از روح خداست که عشق می ورزیم.

ولی از طرفی بعضی معتقد بودن که عشق زمینی انسان رو از خداوند دور میکنه

و به نوعی حتی عشق زمینی رو یک مانع می دونستن و می گفتن که دل مثل

مسافرخونه است که مسافرهای زیادی میان و میرن اما کسی ماندگار نیست

و اون زمانی که دیگه هیچکس توی این مسافرخونه نیست اون مهمان دائمی

که خدا باشه میاد و توی اون جاودان می شه که این یعنی عشق الهی و زمینی

در یک جا نمیگنجند.

اما زیباترین جواب رو از کتاب کویر دکتر علی شریعتی قسمت دوست داشتن از

عشق برتر است گرفتم که:

آنچه ما رو به عرش می بره و به خدا نزدیک می کنه عشق نیست

دوست داشتنه...

بله ...دوست داشتن ...که خیلی هم با عشق فرق می کنه...

عشق دو حد داره جنون و تنفر ولی دوست داشتن طیفی ازمحبت بی پایانه...

عشق زیبایی هایی رو که عاشق می خواد در معشوق می آفرینه ...

اما دوست داشتن زیبایی های وجود دوست رو میبینه....

عشق سه رکن داره و اگه عاشق نباشه عشقم نیست...

اما دوست داشتن فقط دو رکنه دوست و دوستی...

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها اونو تغییر میده...

اما دوست داشتن ورای سن و زمان و مزاجه...

و در نهایت دوست داشتن از عشق برتر است زیرا که عشق یک جوشش کور

است و دوست داشتن به بلندای یک روح ارتفاع دارد.

و اما نتیجه گیری من:به نظر من هم ما اگه همدیگه رو دوست داریم (دوست

داشتن نه عشق)به خاطر وجود خداییمونه به خاطر روح دمیده شده ی خدایی

در ماست و دوست داشتن زمینی هم نمونه ای از دوست داشتن الهیه

که مارو در رسیدن به سرچشمه ی همه ی زیبایی ها و محبت ها یاری میکنه

 دوست بدارید و دوست داشتنی بمانید تا رسیدن به حضرت دوست...