فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

سفره خالی

 

 

 

 

یاد دارم یک غروب تلخ و سرد

می گذشت از کوچه ما دوره گرد

دوره گردم کهنه قالی میخرم

دسته دوم جنس عالی می خرم

گر نداری کوزه خالی می خرم

 

**

اشک در چشمان بابا حلقه زد

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول سال است و نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست

 

**

بوی نان تازه هوش از ما برده بود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خواهرم بی روسری بیرون پرید

گفت:آقا سفره خالی می خرید؟

:: محمد رضا یعقوبی ::

نظرات 5 + ارسال نظر
مهتاب یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:48 ق.ظ

http://tebyan-zanjan.ir/images5/img/tebyan-zanjan-flower200811%20(4).jpg

سلام می گل جان
فوق العاده قشنگ بود و دردناک

نوید یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:32 ب.ظ http://lawbreaker.blogsky.com

حقیقت بود و حقیقت هم دردناک هست . . .
آسمونی باشی و آبی

فرانک چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:51 ق.ظ http://faranak-kamandloo.blogsky.com/

می گویند این سرنوشت است که فرمانروایی دارد ،

با این حساب‌ چه می شود کرد ؟

فرانک چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:55 ق.ظ http://faranak-kamandloo.blogsky.com/

اگر آدم ها می دانستند که روزی مرگ ،‌

بی آنکه خبرشان کند ،

به سراغ شان خواهد رفت ،‌

آنگاه در خانه خود را به روی هم باز می کردند ،

نان سفره خویش را با بیگانگان قسمت می کردند

و همه ارزشهای کاذب اجتماعی در نگاه شان فرو می ریخت

فرزانه می شدند .

«‌ کریستین بوبن »‌

نوید جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:59 ق.ظ http://lawbreaker.blogsky.com

سلام دوست خوبم منتظر پست جدید هستم .
من آپم . خوشحال میشم بیای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد