چو ایران نباشد تن من مباد

 

سروده وطن

وطنم سرزمین عشق و غزل
وطنم نور و آب و عطر و عسل

وطنم چشمه‌ی سپیده و شیر
وطنم آفتاب عالم گیر...

وطنم دست‌خط تاریخی
نه زمینی، که ماه و مریخی

وطنم آن‌که سینه جایش بود
آن‌که دنیا به زیر پایش بود

گل لبخند از لبش جاری
وطنم سرزمین بیداری

خفته بر بام آسیا وطنم
شاه بیت قصیده‌ها وطنم

وطنم بود آن‌که زیبا بود
بهترین سرزمین دنیا بود

وطنم مرغ زنده‌ی بیدار
«لیس فی الدار غیره دیار»

رود تاریخ بسترش آن‌جاست
هیبتش در حصار هم پیداست

زخمی اما بلند قامت و راست
مثل کوهی سترگ پابرجاست

رفت اسکندر و به‌جا او ماند
شیر سنگی شکست و آهو ماند

گرچه ایوان بیستونش را
طاق کسری و تیسفونش را

کرد تازی‌ش با ستم ویران
که نماند نشانی از ایران

باز روئید چون گلی از خاک
وطنم این زلال آبی پاک

خفته بر بام آسیا وطنم
شاه بیت قصیده‌ها وطنم

مغول از شرق سوی او آمد
بهر تاراج کوی او آمد

غز و تاتار وحشی نادان
جمله چندی به خانه‌اش مهمان

میهمانان خورده نانش را
داده بر باد، دودمانش را

میهمانان شب به خانه زده
آتش کین به آشیانه زده

باز اما دوباره می‌آید
با تن پاره‌پاره می‌آید

قرن‌ها رفته‌است و او زنده‌است
وطنم آب زندگی خورده‌است

*****

دیدمش کهنه چادری سر داشت
آن‌که از آفتاب افسر داشت

نوجوانش به بند، در زندان
وآن یکی، پاره‌پاره بر دامان

زده سیلی به گوش او دشمن
بدریدش – زکینه- پیراهن

قصرشیرین‌اش از صدا خالی
خسروانش تمام، پوشالی

خرمین شهر او، خراب شده
آرزویش همه سراب شده

شهرهای عزیز خوزستان
خسروآباد و شوش و آبادان

همه ویران به قهر دشمن شد
تیره از باد سام، میهن شد

*****

چون صدف، گوهری دوباره بزاد
بار دیگر اساس خانه نهاد

داد پرچم به دست فرزندش
یوسف پاکباز دلبندش

رفت بالا دوباره خورشیدش
شیر و خورشید و رای جمشیدش

مثل ققنوس، باز هم پیداست
وطن من همیشه پابرجاست

هرچه آتش به جان او فکنند
هرچه خاکسترش به باد دهند

شاعرانش به خون و خاک کشند
گردن حافظش به تیغ زنند

باز می‌خواند این همیشه غزل
این گلستان نور و عطر و عسل

سراینده : دکتر علیرضا نوری زاده