دوستی
دل من دیر زمانی است که می پندارد دوستی :
نیز گلی است ،
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد .
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
دانسته
بیازارد .
در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن هر رفتار
دانه هایی است که می افشانیم
برگ و باری است که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش مهر است
گر بدان گونه که بایست به بار آید،
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید،
آن چنان با تو درآمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بی نیازت سازد، از همه چیزو همه کس.
زندگی، گرمی دلهای به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته ست.
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز،
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نورزیده است هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت.
آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
< فریدون مشیری>
سلام
وبلاگ تو هم خیلییییییی قشنگه مخصوصا قالبش :)
آره موافقم به چه اسمی لینکت کنم؟
سلام .ممنون از اظهار لطفت.
منم از وبلاگت خوشم اومده .با اجازه من هم تو را آوردم جز لینک خودم.
سلام می گل...
چه شعر زیبایی و چه عجب که ما یه شعر دیگه به جز ( مهتاب ) فریدون هم توی این وبلاگها دیدیم...
موفق باشی..
جوابا رو هم دادم...
دوست تو ...
بازم میام..یه کامنت اختصاصی برای این پست دارم..
سلام دوست گلم
من هم شما رو لینک کردم
راستی یه چیزی..
شما من رو اشتباهی لینک کردید اسم سایت من www.ghamin.blogsky.com هست نه ghanin
می گل جان سلام ... راستش احساس کردم یک مقدار برایت سوء تفاهم شده از اینکه گفته بودم از خودت برایم بنویس ... به هر حال ببخشید... راستش چند وقتیه دارم با درد قلبم دست و پنجه نرم می کنم .. برام دعا کن ... این مدتی هم که آپ نکردم بخاطر مرخصی و استراحت در منزل بوده ...به هر حال انشاء الله در اولین فرصت ممکن آپ می کنم .... با آدرس وبلاگ جدیدت برایم بنویس ... تا درودی دیگر بدرود