دیروز از دوست بسیار عزیزم یه ایمل برام رسید .. دوستی که به ناچار عزم سفر کرد و از ایران رفت .
غم غربت رو توی کلام و صورت پر از مهرش حس می کردم
هر چند می گفت شادم ... وقتی دیروز این شعر رو خوندم ...متوجه شدم دوری از وطن یعنی چی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختـــــــــــر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشــــــــــم چو معشوقه من نیست
آن کشور نو آن وطــــن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیــــــــــزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلانموجی است که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست
آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست
آوارگی وخانه به دوشی چه بلایست
دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
دکتر خسرو فرشید ورد
همیشه خدا را صدا می کنیم تا کمک مان کند
اگر یاری مان کند .. خدا خوبی است
و اگر یاری نکرد همیشه فکر می کنیم .. چه خدای ظالمی داریم
چه دوست داشتنی اند، انسانهایی که خدا رو در همه حال احول دوست دارند...
چه کمکشان کند و چه یاری شان نکند....
اما
از ایمانشان به خدا یک ذره کم نمی شود.
بی شک همه ما وقتی بچه بودیم مادرهایمان برایما لالایی خواندد..لالایی هایی که هنوز هم به یاد داریم و همیشه با به یاد آوردنش نوعی خوشحالی ذات نصیب ما می شود..
مادران ما ناخودآگاه برای ما لالایی می خواندد،بدون اینکه از وزن و قافیه چیزی بدانند اما همان اندازه که نوعی آهنگ درونی هدایتشان می کرد کافی بود..
در واقع لالایی ها آغاز گر ادبیات زنانه بوده اند که در پای گاهواره بچه هایشان شروع کرده اند و این زبان نسل به نسل انتقال یافته و همه ما بدون شک در مورد آن چیز هایی می دانیم..مادران ما با خواندن لالایی گاهی برای ما سربلندی آرزو می کردند و گاهی سلامتی و بعضی اوقات هم همراه لالایی ها خودشان را فدای ما می کردند!!
رابطه لالایی بین مادر و کودک نوعی احساس به وجود می آورد که باعث می شود هر دو آرام باشند و کودک بدون اینکه گریه کند به صدای مادرش گوش دهد و همراه لالایی خوابش ببرد!
ننوها را می بندند. چنانکه یک لالایی ملایری هم می گوید :
لالالالا کنم ایواره وختی للوته بونم، شاخ درختی
که در مجموع یعنی غروب هنگام، تو را لالایی می گویم و للویت (= نانو = ننو) را بر شاخه ی درختی می بندم.(ترانه و ترانه سرایی، ص 186)
برای بستن ننو در اتاق معمولا دو میخ طویله ی بزرگ به دو زاویه ی روبروی هم، به دیوار اتاق می کوبند و گهواره را که معمولا از جنس چرم یا پارچه ی سختی است، با طناب های محکم عَلـَم می کنند. وسعت تاب این گاهواره بسیار زیاد است، یعنی با یک تکان دست، از این سوی اتاق تا آن سوی دیگر تاب برمی دارد و گاه صدای تاب گهواره و حتا صدای کلیک میخ طویله با زمزمه ی لالایی می آمیزد، که حال و هوای خوشی بوجود می آورد.
در واقع نوع لالایی در همه جای ایران متفاوت است و مادران طبق عادات و رسوم خودشان برای کودکانشان لالایی می خوانند..لالایی که شعر از آن مادر است و آهنگش نصیب کودک می شود! در واقع در لالایی مادر آنچه را از دل خود احساس می کند به زبان می آورد و در آن لحظه جز خودش و کودکش و گهواره به هیچ چیز دیگر نمی اندیشد..مادر در هنگام لالایی کردن برای کودکش از وضیعت خود و پدرش حرف می زند و با او درد و دل می کند!!لالایی نوعی ترانه سرایی زنانه است و فقط یک مادر می تواند آن را بسراید و برای کودکش بگوید.
بطور کلی لالایی ها را می توان به شیوه ی زیر دسته بندی کرد :
1. لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش تندرست بماند و او را به مقدسات می سپارد :
لالالالا که لالات می کنم من نگا (=نگاه ) بر قدوبالات می کنم من
لالالالا که لالات بی بلا باد نگهدار شب و روزت خدا باد !
لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت کردم و یادت نمیاد
بزرگت کردم و تا زنده باشی غلام حضرت معصومه باشی
2. لالایی هایی که مادر آرزو می کند، کودکش بزرگ شود، به ملا برود، و با سواد شود :
لالالالا عزیز ترمه پوشم کجا بردی کلید عقل و هوشم
لالالالا که لالات بی بلا باد خودت ملا، قلمدونت طلا باد !
لالالالا عزیز الله قلم دس ( دست) گیر، برو ملا بخوون جزو کلام الله
3. لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش به ثمر برسد :
لای لای دییم یاتونجه گؤ زلرم آی باتونچه
لالایی می گویم تا به خواب روی ادامه می دهم تا ماه فرو رود
سانه رم الدوز لری سن حاصله یتوننچه
و ستاره ها را می شمارم تا تو بزرگ شوی و به ثمر برسی
4. لالایی هایی که مادر در آنها به کودک می گوید که با وجود او دیگر بی کس و تنها نیست :
الا لا لا تو را دارم چرا از بی کسی نالم ؟
الا لالا زر در گوش ببر بازار مرا بفروش
به یک من آرد و سی سیر گوش ( گوشت)
لالالالاگل آلاله رنگم لالالالا رفیق روز تنگم
لالالالا کنم، خووت کنم مو علی بووم و بیارت کنم مو
( خوابت کنم من) ( علی گویم و بیدارت کنم من)
5. لالایی هایی که مادر آرزو می کند کودکش - چه دختر و چه پسر - بزرگ شود و همسر بگیرد و او عروسی اش را ببیند :
لایلاسی درین بالا یو خو سو شیرین بالا
( کودک نازم که لالایت سنگین است خوابت شیرین است)
تانریدان عهد یم بودو تو یو نو گؤ روم بالا
( با خدا عهد کرده ام که عروسی تو را ببینم)
نمونه ی دیگر :
قیزیم بویوک اولرسن بیرگون اره گیدرسن
دخترم روزی بزرگ خواهی شد به خانه ی شوهر خواهی رفت
الله خوشبخت ایله سین بیرگون ننه ایله سین
خدا تو را خوشبخت کند ! که روزی مادر خواهی شد
گاه در این دسته از لالایی ها رگه هایی از حسرت و رشک ورزی به چشم می خورد :
گل سرخ منی زنده بمونی ز عشقت می کنم من باغبونی
تو که تا غنچه ای بویی نداری همین که گل شدی از دیگرونی
6. لالایی هایی که مادر آرزو می کند هنگامی که کودکش بزرگ شد قدرشناس زحمات او باشد :
لای لای د یم آد یوه تاری یتسون داد یوه
لالایی گفتم به نام تو خداوند یاور و داد رس تو باشد
بویو ک اولسان بیرگون سن منی سالگین یاد یوه
روزی که بزرگ شدی زحمات مرا به یاد آوری
اما خود پیشاپیش می داند که کودک فراموش خواهد کرد :
لالاییت می کنم با دس ( دست) پیری که دسّ مادر پیرت بگیری
لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت می کنم یادت نمیاد
7. لالایی هایی که مادر در آنها از نحسی کودک و از اینکه چرا نمی خوابد گلایه می کند. این لالایی ها گاه لحنی ملامت بار و گاه عصبی و گاه طنز آمیز دارد :
لالالالا گلم باشی تو درمون دلم باشی
بمونی مونسم باشی بخوابی از سرم واشی
نمونه ی دیگر :
لالالالا گل پسته شدم از گریه هات خسته ...
نمونه ی دیگر :
لالالالا گل زیره چرا خوابت نمی گیره ؟
به حق سوره ی یاسین بیا یه خو تو را گیره
بیاید خواب و تو را فرا گیره
« لالایی کن بخواب خوابت قشنگ
گل مهتاب شبات هزار تا رنگه
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه
یه وقت پا نزاری تو شهر غصه
لالایی کن مامان چشماش بیداره
مثل هر شب لولو پشت دیواره
دیگه بادکنک تو نخ نداره
نمی رسه به ابر پاره پاره»