در جلسه امتحان عشق
من مانده ام و یک برگه سفید !
یک دنیا حرف ناگفتنی
و یک بغل تنهایی و دلتنگی
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند !
و برگه سفیدم
عاشقانه قطره را به آغوش می کشد !
عشق تو نوشتنی نیست
در برگه ام ..کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم !
وقت تمام است .
برگه ها بالا.................
می گل عزیز ! وبلاگت عجیب منو تحت تاثیر قرار میده ، نمی دونم چرا؟
با سلام
ممنون از لطف شما
فقط به سبب مشکلات زندگی است و بس و گرنه خیلی دوستتان دارم . و منتظر نظرات شما هستم
به امید دیدار
سلام
فکر میکنین آدمها اهلیاند؟
جدا عالی موفق باشی متشکر از نظرت تو وبلاگ مرسی من ٫ایه تبادل لینک هم هستم خبرم کن
می گل جان
سلام خانومی
مثل همیشه حرفهای خوب تو دلم را لرزاند
همیشه با احساس و پر از حرفهای تازه
به قول خودت شاد باشی و لبهات پر از خنده
هر آنچه را جستجو می کردم در تو یافته ام ـ روحی که روان مرا به پرواز در می آورد که بر چیزهای کهن نوری تازه تاباند که آغوش خود را به من بخشید تا بتوانم سرم را در آن آرام دهم .
می گل عزیز واقعا برایم دوست داشتنی و عزیزی در ضمن تو واقعا با احساس تر از من می نویسی .
شاد و سربلند باشی .
لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمی شدند. انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت. خون انار روی دست لیلی چکید. لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید. خدا گفت : راز رسیدن فقط همین بود. کافی است انار دلت ترک بخورد
---------------------
نمی دونم چرا اما احساس کردم این می تونه رل یه پست رو واست بازی کنه؛به هر حال
راستی اسم و تیتر وبلاگ رو عوض کردم.حق با تو بود!
می گل عزیز،بیشتر از هجده بار دو پست آخرت رو خوندم؛نمی دونم چطور غبار سکوت رو در میان یکایک واژه های این سطور رویایی جا دادی اما فقط می تونم بگم؛ای ساحره ی سکوت،جادویم کن چرا که سحرت کاره گر است.!
امضا:مرد یخی
بدون اینکه بخوای جواب را درست دادی ...
تو حتما نمره اول می شی ...
به روز هستم .....
سلاااااااااااام خانومی
چقدر تو با مزه ای !!!
مرسی که بهم سر زدی
اگه با تبادل لینک موافقی خبرم کن.
سلام . شعر زیبا و پر عاطفه و خیال انگیز جالبی بود . زندگی فرصتی است برای تجربه عشق . عشقی صادقانه و پاک و ماندگار . اگر مردم عشق را صادقانه و با تمام وجود لمس می کردند و با عشق می زیستند به روی هم شمشیر نمی کشیدند و چشمان اشکبار را در غم و ماتم فرو نمی بردند . اگر عشق بود از طمع و حرص و نیرنگ خبری نبود . اما بر بسیاری از دلها و ذهنها و چشمها هوس و لذت حکومت می کند نه عشق و آن گاه همه چیز حتی عشق را به بهای کمی لذت و هوس می فروشند . از این که به وبلاگ من http://www.sham1.blogsky.com/ سر زده بودی ممنون . بدرود ....
راستی .... چه رشته ای میخونی و سال چند هستی ؟
سلام
می گل خانومی
خوب هستی ......این سکوت تو <وقتی نمی نویسی>
بد جوری دل من رو به درد میاره
خانومی مواظب خودت باش
سلام
من با یک واقعیت دیگه از دنیای خودم به روز هستم
---
موفق باشی
سلام می گل جان
وبلاگت خیلی قشنگه
می گل جان سلام
از اینکه وبلاگ منو قابل دونستی و سرزدی ممنونم.
گفتن از استاد ابراهیمی خیلی سخته.بخصوص که وقتی پیداش کرده باشی که احساس کنی دیره.
درسته که متاسفانه شاید تو جامعه ادبی ما خیلی به ایشون بها ندادن ولی اونائی که دوسش دارن تا اید بیادشن و بهش و به کاراش عشق میورزن.
از شعری هم که نوشته بودی خیلی لذت بردم.
شاد و سربلند باشی و جشن تیرگان هم بر تو مبارک باد.
می گل جان کجایی؟ آپ کن بابا