فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

اخر اعتماد به نفس بودن خانمها

توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست ، میو چوال و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که فقط یک پمپ داشت پیدا کرد.او از تنها مسئول آن خواست باک بنزین را پر و روغن اتومبیل را بازرسی کند.سپس برای رفع خستگی پاهایش به قدم زدن در اطراف پمپ بنزین پرداخت.

او هنگامی که به سوی اتومبیل خود باز می گشت ، دید که متصدی پمپ بنزین و همسرش گرم گفتگو هستند. وقتی او به داخل اتومبیل برگشت ، دید که متصدی پمپ بنزین دست تکان می دهد و شنید که می گوید :" گفتگوی خیلی خوبی بود."

پس از خروج از جایگاه ، هیلر از زنش پرسید که آیا آن مرد را می شناسد.او بی درنگ پاسخ داد که می شناسد.آنان در دوران تحصیل به یک دبیرستان می رفتند و یک سال هم با هم نامزد بوده اند.

هیلر با لحنی آکنده از غرور گفت :" هی خانم ، شانس آوردی که من پیدا شدم . اگر با اون ازدواج می کردی به جای زن مدیر کل، همسر یک کارگر پمپ بنزین شده بودی.

" زنش پاسخ داد :" عزیزم ، اگر من با او ازدواج می کردم ، اون مدیر کل بود و تو کارگر پمپ بنزین ."

نظرات 4 + ارسال نظر
شیرین چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ب.ظ http://tanhaeehayam.blogsky.com

هیچ کسی هیچ وقت مشق های منو خط نزد

مهتاب یکشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:23 ب.ظ

http://www.sharemation.com/rosaeidi/roseman.jpg

سلام می گل جان

به زنم به تخته خیلی پرکار شدی. راستش باید اعتراف کنم که عقب موندم . با اینکه سعی می کنم مرتب به وبلاگت سر بزنم اما هنوز خیلی از مطالب را نتونستم بخونم .
این را میزارم به حساب روحیه خوبت - راستش یه مدت از نوشته هات حس می کردم سرحال نیستی . شایدم من اشتباه کرده باشم
به هرحال برات آرزوی موفقیت و سالی پر از شادی و خبرای خوب دارم.

سلام
اول تولدت مبارک ...بعد سال نوی تو مبارک ............

بعد هم ممنون از ارزوی خوبی که برای من کردی ...

تازگی ها خودم رو خیلی مشغول میکنم ... سر کار هستم ...کلاس می رم .... و اخر شب هم کتاب میخونم ....بهترین کار برای فراموش کردن افرادی است که یه روز به خاطرشون زندگی میکردم ....

بعد از سالها شدم بقول دوستان شدم یه ادم خودخواه که فقط به خودم فکر میکنم ..... سعی میکنم هر روز چیزهای رو که میخونم میخوام یادم بمونه اینجا بنویسم

ممنون

آلباترا دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:35 ق.ظ

این همه آقایون اعتماد بع نفس کاذب دارن حالا یه بارم خانوماا
مشکلش چیه؟

مهرداد شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ق.ظ

سلام
چه اعتماد به نفسی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد