فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

 

عجب روزگار ی  شده

تا چشم به هم میزاری  شده فردا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سلام مهتاب عزیزم  

 

این پست رو فقط برای تو نوشتم ... 

 

خواستم بگم  به نوبه خودم از تو یک دنیا سپاسگزارم .... 

 

تو نهایت محبت رو به دوستمون کردی ... من وقتی در کنارش بودم ..حس قشنگی رو که تو به اون داده بودی درک میکردم ... 

 

برای اون یه دنیای جدید رو باز کردی .. این موضوغ رو وقتی از تو صحبت می کرد توی چشمهاش میدیدم ...داشتن تو مخصوصا توی این دوره اززندگی اون که پر از تغییرات بود یک منبع انرژی بزرگ بود . 

 

توی این یکی دو سال اخیر برای اون خیلی اتفاق های جور وا جور افتاد ...مادرش رو از دست داد . 

بازنشسته شد ... و از محیط کاری دور افتاد ... مهاجرت کرد   ... و بعد بدتر از اینها بیمار شد .. 

 

نمیدونی وقتی بعد از مدتها من اون رو دیدم چه حالی داشت و من چه حالی شدم ...  

از دور دورنمای زندگیش رو برای من خیلی زیبا نشون میداد ... و همیشه می گفت اینجا همه چیز خوب خوبه .... میخواست که خیال من راحت باشه ..میدونه که چقدر برام عزیزه ....شاید میخواست ما رو ناراحت نکنه چون میدونم که تو براش خیلی عزیزی .... 

 

خوشبختانه کاترین که اون کتی صداش میکنه یه خانم خیلی خوب و با احساسی است البته نسبت به امریکای ها .... از اون خیلی خوب مراقبت میکنه .... 

 

متاسفانه ساره نتونست خواهر با احساسی باشه ... البته من از اون نمیگیرم محیط زندگی اونطرفها ادم رو درگیر میکنه ....  

 

باورت نمیشه ... من از این راه دور تمام تلاشم رو میکنم تا اون راحت باشه ... نباید می رفت ..اما خودش اصرار به رفتن داشت می گفت زندگی توی این کشور براش مثل یه زندانه ...نمیتونست با خودش کنار بیاید ... چند سالی بود که میدونستم بیماره و من فکر کردم حالا که اون دوست داره بره چه بهتر اونجا هر چی باشه از درمان بهتره ... برای همین اولین کاری که کردم براش توی یه ایرلاین کار درست کردم تا بیمه بشه ... و خوشبختانه بیمه شد ..  

 

الان هم داره کار ترجمه انجام میده ..  و خوشبحتانه از این راه پول خوبی بدست میاره ... و از نظر مادی کاملا تامیین هست ... 

 

فقط مشکلش .................باورت میشه هنوز نفهمیدم دیگه چه مشکلی داره ...  

 

نمیدونم میدونی یا نه یه چیزی نزدیک به ۳۳ سال میشه من اون رو میشناسمش و تا حالا هر کاری از دستم می امده براش انجام دادم تا خوشحال و راضی باشه  

اما متاسفانه مردهای متولد مرداد همیشه یه چیزی برای ناراحت کردن خودشون دارن  

یه دفعه به اون نگی دلخور میشه ....  خب دیگه دار و ندار من توی این دنیا یه داداش بیشتر نیست اون جونم رو هم بخواد حاضرم براش بدم  

 

همه این حرفها رو برات نوشتم که از دستش دلخور نشی ..نمیدونم چی بین شما اتفاق افتاده ..اون هم تا خودش نگه من ازش سوال نمیکنم ... این قرار بین من اون هست ...  در مورد تو من میزارم یه راز برای خودش داشته باشه یه دختر قشنگ و دوست داشتنی و مهربان وپر از احساس به اسم مهتاب گل ....همیشه وقتی اسم تو رو میخواد بگه میگه دختر گلم .... چند وقت پیش نگران تو بود ...   

 

اون زیاد طاقت یه جا موندن رو نداره  ..هر چی باشه یه عمر مسافر بوده ..همینکه این مدت برای تو مونده ...بدون که خیلی دوستت داره .... پس عزیزم از دستش دلخور نشو ...خودش وقتی از نظر روحی بهتر بشه دوباره میشه همون دوست خوبت .... 

 

باز هم از تو تشکر میکنم    مهتاب عزیز اگه نامه نگار خوبی نبودم ببخش چون توی این مدت یه عالمه ارباب رجوع داشتم  ودر ضمن هیچ وقت توی نامه نوشتن مهارت نداشتم