فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

تنهایی، تنها دارایی‌ آدم‌ها   

نامی‌ نداشت. نامش‌ تنها انسان‌ بود؛ و تنها دارایی‌اش‌ تنهایی.گفت: تنهایی‌ام‌ را به‌ بهای‌ عشق‌ می‌فروشم. کیست‌ که‌ از من‌ قدری‌ تنهایی‌ بخرد؟ هیچ‌کس‌ پاسخ‌ نداد.گفت: تنهایی‌ام‌ پر از رمز و راز است، رمزهایی‌ از بهشت، رازهایی‌ از خدا. با من‌ گفت‌و گو کنید تا از حیرت‌ برایتان‌ بگویم.هیچ‌کس‌ با او گفت‌وگو نکرد.
و او میان‌ این‌ همه‌ تن، تنها فانوس‌ کوچکش‌ را برداشت‌ و به‌ غارش‌ رفت. غاری‌ در حوالی‌ دل. می‌دانست‌ آنجا همیشه‌ کسی‌ هست. کسی‌ که‌ تنهایی‌ می‌خرد و عشق‌ می‌بخشد.
او به‌ غارش‌ رفت‌ و ما فراموشش‌ کردیم‌ و نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ مدت‌ آنجا بود.
سیصد سال‌ و نُه‌ سال‌ بر آن‌ افزون؟ یا نه، کمی‌ بیش‌ و کمی‌ کم. او به‌ غارش‌ رفت‌ و ما نمی‌دانیم‌ که‌ چه‌ کرد و چه‌ گفت‌ و چه‌ شنید؛ و نمی‌دانیم‌ آیا در غار خوابیده‌ بود یا نه؟
اما از غار که‌ بیرون‌ آمد بیدار بود، آن‌قدر بیدار که‌ خواب‌آلودگی‌ ما برملا شد. چشم‌هایش‌ دو خورشید بود، تابناک‌ و روشن؛ که‌ ظلمت‌ ما را می‌درید.
از غار که‌ بیرون‌ آمد هنوز همان‌ بود با تنی‌ نحیف‌ و رنجور. اما نمی‌دانم‌ سنگینی‌اش‌ را از کجا آورده‌ بود، که‌ گمان‌ می‌کردیم‌ زمین‌ تاب‌ وقارش‌ را نمی‌آورد و زیر پاهای‌ رنجورش‌ درهم‌ خواهد شکست.
از غار که‌ بیرون‌ آمد، باشکوه‌ بود. شگفت‌ و دشوار و دوست‌ داشتنی. اما دیگر سخن‌ نگفت. انگار لبانش‌ را دوخته‌ بودند، انگار دریا دریا سکوت‌ نوشیده‌ بود.
و این‌ بار ما بودیم‌ که‌ به‌ دنبالش‌ می‌دویدیم‌ برای‌ جرعه‌ای‌ نور، برای‌ قطره‌ای‌ حیرت. و او بی‌آن‌ که‌ چیزی‌ بگوید، می‌بخشید؛ بی‌آن‌ که‌ چیزی‌ بخواهد.
او نامی‌ نداشت، نامش‌ تنها انسان‌ بود و تنها دارایی‌اش، تنهایی.


‌عرفان‌ نظرآهاری‌

نظرات 7 + ارسال نظر
یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین سه‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:40 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلاممم
ممنون از حضورت
وبلاگ زیبایی داری
خوشحال میشم بازم سر بزنی
دلت شاد

آتوس پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ق.ظ http://eae3.blogsky.com

سلام عزیزم..
میدونی... من همیشه تنها بودم...و وقتایی که همه کنارم بودن ... و وقتایی که اونی که دلم میخواست کنارم باشه پیشم بود ، از همیشه تنهاتر بودم...
بخاطر همین دوستش دارم...گرچه گاهی ازش دلخور میشم...اما زود میاد پیشم و خودش دوباره باهام آشتی میکنه...
اون همیشه کنار منه... همـــــیـــشه...

محمد پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:14 ب.ظ http://www.geyhan.blogsky.com

سلام
شما هم وبلاگ قشنگی دارید مطالبش هم نو هستش
از اینکه به بلاگ من سر زدید ممنون
هر کسی از ظن خود شد یار من ...

[ بدون نام ] شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:21 ق.ظ

عمو جون سلام ... ممنون از حضور گرم و انرژیک شما ... اگر امکان داره بیشتر در مورد خودتون برایم بنویسید ...خوشحال می شوم

سکوت شبانه شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 ق.ظ http://sokot-e-shabane.blogsky.com/

دیدم صنمی سرو قدی ، روی چو ماهی
الهی تو گواهی خدایا تو پناهی

افکنده به رخسار چو مه زلف سیاهی
الهی تو گواهی خدایا توپناهی ...

عارف قزوینی

غمگین شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ق.ظ http://www.ghamin.blogsky.com

سلام
شما هم وبلاگ بسیار زیبایی دارید
اگه واسه لینک تو لینک موافقید من رو لینک کنید و بگید من هم شما رو لینک کنم
پیشاپیش ممنوون ا ز همکاریتون

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:26 ب.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
خیلی خوشحالم کردی دوباره سر زدی
ممنون می گل جان از اینهمه لطفت
منم آرزوم اینه که بشم یاسمین چند سال قبل
واسم دعا کن
دلت شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد