فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست


هفت شهر عشق عطار

 

گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی،درگه است

وا نیامد در جهان زین راه کس

نیست از فرسنگ آن آگاه کس

چون نیامد باز کس زین راه دور

چون دهندت آگهی ای ناصبور؟

چون شدند آن جایگه گم سر به سر

کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟

هست وادی طلب آغاز کار

وادی عشق است از آن پس ، بی کنار

پس سیم وادی است آن معرفت

پس چهارم وادی استغنا صفت

هست پنجم وادی توحید پاک

پس ششم وادی حیرت صعبناک

هفتمین وادی فقر است و فنا

بعد از این روی روش نبود تو را

در کشش افتی روش گم گرددت

گر بود یک قطره قلزم گرددت

 

وادی اول: طلب

 

ملک اینجا بایدت انداختن

ملک اینجا بایدت درباختن

در میان خونت باید آمدن

وز همه بیرونت باید آمدن

چون نماند هیچ معلومت به دست

دل بباید پاک کردن از هرچه هست

چون دل تو پاک گردد از صفات

تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

 

وادی دوم: عشق

 

کس درین وادی بجز آتش مباد

وان که آتش نیست عیشش خوش مباد

عاشق آن باشد که چون آتش بود

گرم رو و سوزنده و سرکش بود

عاقبت اندیش نبود یک زمان

درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان

 

وادی سوم: معرفت

 

چون بتابد آفتاب معرفت

از سپهر این ره عالی صفت

هر یکی بینا شود بر قدر خویش

بازیابد در حقیقت صدر خویش

سر ذراتش همه روشن شود

گلخن دنیا بر او گلشن شود

مغز بیند از درون نه پوست او

خود نبیند ذره ای جز دوست او

 

وادی چهارم: استغنا

 

هفت دریا یک شَمَر اینجا بود

هفت اخگر یک شرر اینجا بود

هشت جنت نیز اینجا مرده ای است

هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است

 

وادی پنجم: توحید

 

رویها چون زین بیابان درکنند

جمله سر از یک گریبان برکنند

گر بسی بینی عدد، گر اندکی

آن یکی باشد درین ره در یکی

چون بسی باشد یک اندر یک مدام

آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام

 

وادی ششم: حیرت

 

مرد حیران چون رسد این جایگاه

در تحیر ماند و گم کرده راه

گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟

نیستی گویی که هستی یا نه ای؟

در میانی یا برونی از میان؟

برکناری یا نهانی یا عیان؟

فانیی یا باقیی یا هردویی؟

یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"

گوید:"اصلا می ندانم چیز من

وان "ندانم" هم ندانم نیز من

عاشقم اما ندانم بر کیم

نه مسلمانم نه کافر پس چیم

لیکن از عشقم ندارم آگهی

هم دلی پر عشق دارم هم تهی"

 

وادی هفتم: فقر و فنا

 

بعد از این وادی فقر است و فنا

کی بود اینجا سخن گفتن روا

عین وادی فراموشی بود

گنگی و کری و بیهوشی بود

 

نظرات 5 + ارسال نظر
رهگذر چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 ب.ظ http://sharhnameh.blogfa.com

بدرستی که هفت شهر عشق را عطار گشت ما درون هسته محموده ایم!

عمو پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ب.ظ http://www.pardiseshgh.blogsky.com

خواهر خوبم سلام
گفته بودی که از خودم برات بنویسم .... چشم از خودم برای تو و برای همه می نویسند ... قلم من کمی تلخ و صریح است ...امیدوارم که خاطر شما رو مکدر نکنم ....

مهرداد پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:06 ب.ظ

سلام می‌گل عزیز
خیلی ممنونم از کامنتهای که برام می نویسی.
من وبلاگ دیگه ای ندارم.و علت اینکه آپدیت نمی‌کنمش احتمالا تنبلی یا گرفتاریه.
من بیشتر وادی ششم و هفتم شهر عشق عطار را درک می‌کنم و فکر می‌کنم که تصور کردنش در ذهن خراب و ویران من راحت‌تر باشه.چون نمی‌دانم که:
هستم یا نیستم؟
زنده‌ام یا مرده؟
فقیرم یا غنی؟
کسی هستم یا نیستم؟
عاشقم یا ... ؟

فرناز جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:19 ب.ظ http://www.tarlan-1385.blogfa.com

می گل نازنین ُ دوست قدیمی من وبلاگت خیلی خوشگل شده بهت تبریک میگم

مهتاب شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:57 ق.ظ http://jodi.blogsky.com

ممنون می گل عزیز به خاطر نوشتن هفت شهر عشق . فقط در موردش شنیده بودم اما از اونجا که در مطالعه کردن تنبلم تا به حال تخونده بودمش . ولی وای به حال من که هنوز وادی اول را هم طی نکردم .
به امیددیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد