گاهی اوقات خسته میشیم از همه چیز وحتی از نزدیکترین هایمان
من هم همچون همه خسته میشوم ...اما فرصت ندارم برای خستگی هام وقت بزارم مثلا یه سفر برم یا یه گوشه بشینم
پس شروع میکنم به تغییر دادن اطرافم ..... مدتی بود از قالب وبلاگ خسته شده بودم ..
اخه اینجا رو یه جورهای مثل خونه خودم می دونم ..... قالب رو تغییر دادم ...به هم ریخت و اصلا خوشگل نشد
اما امروز این رو انتخاب کردم یه خانم با ارامش نشسته
و ازاد و رها ...بدون داشتن دغدغه جهنم ..... موهاش پیداست یا بدون اینکه نگران باشه بدون حجاب چی میشه
چند ساله بدترین کابوس شبانه من و خانمهای کشورم ...بدون روسری بیرون رفتن از خونه است ...
من وقتی این خواب رو میبینم بد جوری میترسم .....چون دلم نمیخواد به نام منکرات بر چسب بخورم
جالب این بود . امروز جیب جورهای <خواهران حراست > در وردودی اداره گفتنند چرا لاک زدم
شاید نگران شدند که من اگر توی جهنم برم ....جای اونها رو تنگ میکنم ....
به امید رهایی و آزادی ....
دارد چه بر سرم می آید ؟
چشمانم را بسته ام و گذاشته ام ثانیه ها لحظه هایم را اعدام کنند
کم آورده ام
نا توان شده ام در برابر روزها
! خسته تر از آنم حرفی بزنم، یا گاهی داد تا شاید کمی سبک شوم
تنهاییم هر روز پر رنگتر می شود
نمی دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت !؟
اینجا کسی نیست برای حرف زدن
یا حتی اگر کسی هم باشد
حرفهای من از جنس دیگری است
! کسی چیزی نمی فهمد از آن
ولی
ولی
ولی دلم می خواست کسی بود و می فهمید تنهایی چه دردی دارد
وقتی دلم تو را می خواهد و هیچ گاه نیستی
بعضی وقتها آرزو می کنم کاش خیال بودنت هم هرگز نبود
! کاش نبودی
کاش نبودی تا من هر روز و هر لحظه احساس دلتنگی نکنم
دستانم را در هوا رها می کنم
ولی نیستی
نیستی تا آنها را بگیری
نیستی تا باورم شود هنوز هم هستم
... چه سخت می گذرد بر من
دلم می خواهد پشت پا بزنم به هر آنچه بوده و هست
من احساساتم را کشته ام
چه دردی می کشند
من به خودم و احساساتم خیانت کرده ام
آنها توان اینهمه سختی را نداشتند
دردم می آید
من درد دارم
هی من، می بینی
دیگر تو را هم برای خودم ندارم
چقدر تنهایم
تنهای تنها
ولی آخر دوست داشتن تو چیز دیگری است
دوستت دارم
برای حراستیان جیب جور ، زندگی موجودشان جهنم است و نفس هایشان، عذاب موعود.
قالب نو مبارک.
منزل نو مبارک . خیلی خوشکل شده .
وقتی خاطره های آدم زیاد میشه
دیوار اتاقش پر از عکس میشه
اما همیشه دلت واسه ی اونی تنگ میشه که نمیتونی
عکسشو به دیوار بزنی...
سلام می گل جان مر۳۰ از این همه لطفت...
نوشته هات قشنگه خیلی...
به این بلاگ ما هم یه سری بزن...
بای...