فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

"عشق یک حس است و در قالب کلمه نمی گنجد"

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comبهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

 

 

 

زمانی که در زندگی مشترک به همسرتان عشق می ورزید زندگی و شادی را بالقوه تجربه می کنید.

از اینرو کسانی که به همسرشان عشق می ورزند و عاشقانه رفتار می کنند، باارزش ترین هدیه ای که به شریک زندگیشان می دهند: شادی ، فهم و عشقشان برای زندگی است. برای همسرتان این چیزها باارزش تر از ثروت است. با عشق ورزیدن، زندگی مشترکتان را با شادی ، آرامش ، سرزندگی و فهم یا درک که بخشی از وجود آنهاست، پر می کنید. زمانی که همه این اتفاقات خوب زندگیتان را ارتقا داد، شما آن احساسات را بروز می دهید، شادی تولدی نو می بخشد که می تواند بین خود و همسرتان تقسیم کنید. ، انسانها همیشه نیاز به همراه و یاور را ابراز می کنند. هر فردی حداقل نیاز به یک فردی دارد که صمیصیت و ارزشهای مهم زندگی را با او تقسیم کند.

همراهی نیاز اساسی در زندگی است

بنابراین همسرتان نیاز به دریافت مواردی دارد که به وی ارزش دهد، چیزهایی که خوشی و شادی ببخشد، چیزهایی که بتواند دوست داشته باشد و در نهایت دلیلی برای زندگی به وی دهد. افرادی که کسی را برای دوست داشتن ندارند ، حقیقتاً خود را تنها می بینند. البته حیوانات یا گیاهانی را در منزل خود نگه داری می کنند. بخاطر داشته باشید که یک گیاه سالم با اینکه می تواند سموم را از هوا جذب کند و هوای سالمی را در اختیار قرار دهد اما به تنهایی نمی تواند زندگی خوبی را به ارمغان آورد.

اگر یک لحظه در زندگی می توانید شادی واقعی را داشته باشید، آن لحظه را بقاپید و غنیمت شمارید چون شادی واقعی به آسانی یافت نمی شود .

عشق یک نهاد زنده است، اگر خاموش و متوقف شود می میرد. سرزنده بودن به معنی حرکت به سمت جلو ست و رفتن به جایی که سفر زندگی شما را می برد.عشق تنها وقتی می میرد که دوباره در شکل متفاوتی متولد شود .

بد بینی و شک در زندگی مشترک

یکی از شایع‌ترین مشکلات روان‌پزشکی بدبینی است. اگر بدبینی از حد معمول پا را فراتر بگذارد می‌تواند به یکی از خطرناک‌ترین بیماری‌ها تبدیل شود و کانون گرم خانواده‌ای را دچار آشفتگی سازد.

چرا برخی افراد زندگی‌شان را با بدبینی می‌گذرانند؟
بدبینی، تفسیر غلط از رفتار دیگران است، یعنی اینکه فرد احساس می‌کند چیزی که می‌بیند با آن چیزی که در پشت صحنه وجود دارد تفاوت دارد. این رفتار از یک احساس مثبت منشا نمی‌گیرد. گاهی انسان بدی می‌کند اما اگر درونش خوبی باشد این به عنوان بدبینی تلقی نمی‌شود. در واقع به خوبی که بد تفسیر شود بدبینی می‌گوییم.

بدبینی در خانم‌ها شایع‌تر است یا در آقایان؟
شیوع بدبینی در خانم‌ها بیشتر است ولی در آقایان مشکل‌سازتر است و به همین دلیل پیامدهای خطرناک‌تری دارد.

چه ‌طور می‌توانیم بدبینی را تشخیص دهیم؟
از همان ابتدای زندگی رگه‌هایی از بدبینی در روابط زندگی وجود دارد. همین جا یک نکته را درباره آقایان اشاره کنم که اغلب خانم‌ها به این رفتار توجه چندانی نمی‌کنند و این‌گونه رفتار را با عشق و علاقه اشتباه می‌گیرند. در حالی که می‌دانیم زمینه اصلی عشق، اعتماد است یعنی دو نفری که همدیگر را دوست دارند هر چه‌قدر از هم دور باشند فقط به آن شخص می‌اندیشند و نه چیز دیگری.
برخی اوقات ازدوستانمان می‌شنویم که همسرانشان مراقب آنها هستند و مرتب سوال می‌کنند کجا بودی، چکار کردی، کی می‌آیی؟ یک رابطه زن و شوهری نمی‌تواند رابطه پلیسی باشد. همانند پلیسی که دایم دنبال یک خلاف‌کار است.

این مشکل مربوط به علاقه زیاد است یا نداشتن اعتماد به نفس؟
بخشی از این مشکل مربوط به نداشتن اعتماد به نفس است. فرد بدبین آنقدر ضعیف است که فکر می‌کند اگر همسرش با افراد دیگری مواجه شود این فرد آنقدر کوچک است که آنها مورد توجه او قرار می‌گیرند بنابراین نمی‌تواند ناشی از عشق و علاقه باشد، چون علاقه و عشق باید ایجاد امنیت و آرامش کند نه اینکه فرد را دایم در تنش نگه دارد.

اگر آقایان بیش از حد مراقب همسرشان شوند و مرتب او را کنترل کنند چه تبعاتی روی می‌دهد؟
اگر مراقبت از طرف آقایان در برابر همسرشان زیاد شود همسر فرد اصلا ممکن است اعتماد به نفس خود را از دست دهد. در روابطش مرتب دچار اشتباه و خطا می‌شود و دایم مواظب است و هر لحظه فکر می‌کند ممکن است اتفاقی بیفتد.

بدبینی از اول زندگی وجود دارد یا در طول زندگی شکل می‌گیرد؟
اوایل زندگی رگه‌هایی از این بدبینی وجود دارد. به‌طور مثال دختر خانمی که زندگی خود را به تازگی آغاز کرده است شوهرش روزی چند بار زنگ می‌زند و می‌پرسد «کجا هستی؟ می‌خواستم احوالت را بپرسم». در این لحظه خانم فکر می‌کند این مطلب به نوعی ایجاد ارتباط عاطفی است. حالا ممکن است این تلفن زدن‌ها تا بیست بار برسد.

نخستین بار بدبینی چه‌طور بروز می‌کند؟
اولین‌بار از یک حسادت شروع می‌شود. به‌طور مثال در یک مهمانی، شوهری به خانمش می‌گوید توی این مهمانی اصلا به من توجه نمی‌کردی، بقیه افراد دور و بر همسرانشان بودند اما تو اصلا مرا ندیدی بنابراین تو مرا دوست نداری و افراد دیگر را بیشتر دوست داری.

آیا رفتار بعدی چنین افرادی قابل پیش‌بینی است؟
ممکن است فرد شروع به نقشه‌کشی کند و همسرش را چک کند، به طور مثال ممکن است فردی سفر یا ماموریت را بهانه کند اما مرتب دنبال چک کردن همسرش باشد و سرزده وارد خانه شود و از او سوالاتی را بپرسد و همسرش را دچار تنش کند. در این مرحله همسران همیشه با اضطراب مواجه می‌شوند. همسر فرد تلفن می‌زند، این شخص هم که هر لحظه منتظر تماس همسرش است هیجان‌زده پای تلفن می‌رود و دوباره مشکلات شروع می‌شود و همسرش سوال می‌کند چرا هیجان زده‌ای؟ چه اتفاقی افتاده؟ این زندگی فوق‌العاده پرتنش خواهد بود.

آیا انسان سالم یا بهتر بگویم یک ذهن سالم امکان دارد به همسرش شک کند؟
ببینید در یک زندگی زناشویی به‌هیچ‌وجه توقع نداشته باشید که ذهن سالم انسان شک کند که همسرش کجا بوده است اگر چنین ذهنیتی ایجاد شد حتما باید نگران باشید که یک اتفاق بیمارگونه صورت گرفته است.
بیشتر افراد بدبین ول کن ماجرا نیستند
و دوباره به این رفتار دامن می‌زنند!
به‌‌طور ‌معمول وقتی این رفتارها زنجیره‌ای می‌شود طرف مقابل ممکن است دست به کارهایی بزند که این ذهنیت تشدید شود. به‌طور مثال مردی به همسرش بدبین است و این خانم صبح به خانه مادرش می‌رفته و تلفنش را خاموش می‌کرده است و جواب نداده است و این مرد زمین و زمان را به هم می‌دوزد که خانمش کجاست.

بعضی مواقع ممکن است خانواده هم به حمایت از دختر بیایند و بگویند شوهرت را اذیت کن و جواب تلفن او را نده؟
بله. اما در نظر بگیرید که در ذهن بیمار فرد دیگر چه چیزهایی بارور شده است و گلوله برف تبدیل به بهمن می‌شود.

در این مواقع چه توصیه‌هایی را باید بدانیم؟
در این شرایط به همسر فرد می‌گوییم هر کجا می‌روی مشخص کن، ساعت رفت و آمد خود را اعلام کن. اما قسمت اصلی ماجرا، درمان فرد بدبین است وگرنه زندگی بسیار دشوار خواهد شد. جالب است که گاهی مواقع فرزند خانواده نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرد و او هم از پدر یا مادر سوال می‌کند که کجا بوده است و این فرد نیز بعدها ممکن است در زندگی مبتلا به بدبینی شود.

آیا بدبینی دوا و درمان هم دارد؟
افراد مبتلا به بدبینی در درجه اول نیازمند دارو درمانی هستند. خانواده‌ها می‌توانند فرد بدبین را نه به عنوان بدبینی نزد پزشک ببرند. به‌طور مثال می‌توانند. به همسرشان بگویند: «تازگی‌ها قدری عصبی شدی، احساس می‌کنم فکرت مشغول شده» و او را به مطب روان‌پزشک ببرند. همان‌طور که شما هم می‌دانید چنین افرادی می‌گویند جامعه بد است یا نگران همسرم هستم بنابراین افراد خودشان را بیمار نمی‌دانند.

درمان آقایان بدبین راحت‌تر است یا خانم‌های بدبین؟
متاسفانه همان‌طور که اشاره کردم بدبینی در آقایان شدیدتر است و همچنین همکاری کمتری هم دارند و خانم‌ها راحت‌تر به روان‌پزشک مراجعه می‌کنند. شاید آقایان به دلیل مرد بودنشان و وظیفه اخلاقی‌شان به خانواده کمتر حاضر به درمان شدن باشند. خانم‌ها در مواقع خفیف خیلی خوب می‌توانند کمک کنند. به‌طور مثال در مواقع خفیف باشفاف کردن رفتارهایشان و ابراز محبت مناسب بدون افراط و تفریط می‌توانند کمک کنند. فرزندان هم می‌توانند کمک کنند. به طور مثال به پدرشان بگویند شما به تازگی یک قدری عصبی شده‌اید، امروز من تمام وقت با مامان بودم و پدرانشان را وادار کنند که خودشان را درمان کنند  

 

 

 

از صبر وحوصله ای که برای خوندن مطلب داشتید ممنونم

عشق یا شهوت

عبیر عاشقانه افراد


آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟

شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی .

چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت .

شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند .

اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری .

در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی .

عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم .

تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای .

دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد .

هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود .

چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند .

وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است .

عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد .

در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی .

وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد .

به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد .

وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود .

با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟

تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیق تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن .

عشق یعنی خود را آگاهانه رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست .

سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص !

اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است .

هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی .

هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی .

اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .