فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

خیابان خوابها

باز بوی باورم خاکستریست 

 

واژه های دفترم خاکستریست  

پیش از اینها حال دیگر داشتم  

هر چه می گفتند باور داشتم  

باز هم بحث عقیل و مرتضی است  

آهن تفتیده مولا کجاست  

نه فقط حرفی از آهن مانده است  

شمع بیت المال روشن مانده است  

با خودم گفتم تو عاشق نیستی  

آگه از سر شقایق نیستی 

غرق در دریا شدن کار تو نیست  

شیعه مولا شدن کار تو نیست  

بین جمع ایستاده بر نماز 

ابن ملجم ها فراوانند باز 

دست ها را باز در شبهای سرد  

ها کنید ای کودکان دوره گرد  

مژدگانی ای خیابان خوابها 

می رسد ته مانده بشقابها  

سر به لاک خویش بردید ای دریغ 

نان به نرخ روز خوردید ای دریغ  

صحبت از عدل و عدالت نابجاست

سود در بازار ابن الوقتهاست (عصار در کاست عشق الهی بجای این بیت بیت دیگری میخواند) 

گیر خواهد کرد روزی روزیت  

در گلوی مال مردم خوارها  

من به در گفتم ولیکن بشنوند  

نکته ها را مو به مو دیوارها 

تا ما را خاموش کنند

تو را به آتش کشیدند

 

فریاد ما تُـنـدر شد

و خاموشی تو ولوله در جهان انداخت.

 

تورا زدند تا آهی به لب نیاید

و آه ها عصیان شد.

 

تو را زدند

تا دست های به آسمان رفته بی رمق شوند

و دست ها مشت  شدند.

 

تو را زدند

تا ما سخن از حق  نرانیم

و جهان دادخواه تو گشت .

 

پرنده را نشانه رفتند تا  پرواز را بشکنند.

ولی پرواز،

 بیکران،

چون زمین و چون زمان

 همچنان

پر توان  است و بی زوال.

 

از تهران تا توکیو ،

از کامچاتکا تا کالیفرنیا

بر بیداد  شوریده اند،

 بیدادی  که بر تو رفت،

و امروز از سیدنی تا سوئد

 دست در دست ما نهاده اند

که ندا، ندای ماست

 ندا در ماست ،

ندا از ماست.

منبع :وبلاگ آینده١

خداحافظ...

سلام ای غروب غریبانه دل 

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من...سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه‌های جدایی

 

خداحافظ ای شعر شب‌های روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه

خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته 

تو تنها نمی‌مانی ای مانده بی من
تو را می‌سپارم به د‌ل‌های خسته

تو را می‌سپارم به مینای مهتاب
تو را می‌سپارم به دامان دری
ا 

اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می‌سپارم به رویای فردا

به شب می‌سپارم تو را تا نسوزد
به دل می‌سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه‌سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه