فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

فریاد خاموش

روزهای زندگی ..همچون مشق های خط خورده دوران کودکی ماست

برای دوست

بزرگ بود


و از اهالی امروز بود


و باتمام افق های باز نسبت داشت

 
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید


صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود


و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد


و دست هاش


هوای صاف سخاوت را


ورق زد


و مهربانی را


به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود


و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را


برای اینه تفسیر کرد


و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود


و او به سبک درخت


میان عافیت نور منتشر می شد


همیشه کودکی باد را صدا می کرد


همیشه رشته صحبت را


به چفت آب گره می زد


برای ما یک شب


سجود سبز محبت را


چنان صریح ادا کرد


که ما به عاطفه سطح خک دست کشیدیم


و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم


و بارها دیدیم


که با چه قدر سبد


برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت


ولی نشد


که روبروی وضوح کبوتران بنشیند


و رفت تا لب هیچ


و پشت حوصله نورها دراز کشید


و هیچ فکر نکرد

 
که ما میان پریشانی تلفظ درها

برای خوردن یک سیب


چه قدر تنها ماندیم

عشق چیست؟

شاگرد از استادش پرسید:
عشق چیست؟
استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پرخوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار بیاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه بچینی.
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.
استاد پرسید: چه آوردی؟
شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ.
هرچه جلو می رفتم خوشه های پرپشت تر می دیدم و به امید پیدا کردن پر پشت ترین تا انتهای گندم زار رفتم!
استاد گفت: عشق یعنی همین

 

 

ازدواج چیست؟

شاگرد پرسید:
پس ازدواج چیست؟
استاد این بار به سخن آْمد و گفت:
که به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی.
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درخت برگشت.
استاد پرسید: که شاگرد را چه شد؟
و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و به اولین درخت بلندی که رسیدم انتخاب کردم. ترسیدم که اگر به جلو بروم باز هم دست خالی برگردم.
استاد گفت: ازدواج همین است

 

در جلسه امتحان عشق

من مانده ام و یک برگه سفید !

یک دنیا حرف ناگفتنی

و یک بغل تنهایی و دلتنگی

درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!

در این سکوت بغض آلود

قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند !

و برگه سفیدم

عاشقانه قطره را به آغوش می کشد !

عشق تو نوشتنی نیست

در برگه ام ..کنار آن قطره

یک قلب کوچک می کشم !

وقت تمام است .

برگه ها بالا.................